بررسي و ارزيابي يك تفسير روايي كهن


 

نويسندگان: فاطمه حاجي اكبري*
دكتر مهدي جلالي**
دكتر سيد علي اكبر ربيع نتاج***




 

چكيده
 

ابوالليث سمرقندي از عالمان مسلمان در قرن چهارم هجري، تفسير بحر العلوم را نگاشته است. توجه به ادبيات و لغت، بويژه بهره گيري از روايات، اخبار و اقوال در تفسير آيات، مهم ترين بخش كتاب او را تشكيل مي دهد. رگه هايي از تفسير به درايت (تفسير عقلي) را نيز مي توان مشاهده كرد، بخصوص در مواضعي كه گرايش هاي مذهبي، فقهي و كلامي مفسر، به چگونگي تفسير آيات رنگ خود را زده است. در اين تفسير، مهم ترين مباحث علوم قرآني نيز مغفول نمانده است، لكن اين گونه مباحث، تحت عناوين خاص خود نيامده، بلكه ضمن تفسير آيات در بحرالعلوم مطرح شده است.
کليد واژه ها: سمرقندي، تفسيربحرالعلوم، تفسير به روايت، تفسير به درايت، علوم قرآني، روش تفسيري.

درآمد
 

نام او، نصر بن محمد بن ابراهيم سمرقندي و لقبش «فقيه» و «امام الهدي»(1) و كينه اش «ابوليث»، كه از نام وي مشهورتر بوده است.(2) او در قرن چهارم هجري مي زيسته است و ولادتش را ميان 301 تا 310ق، و مرگش را از 373 تا 396ق، گفته اند.(3) زادگاه وي، سمرقند در آن روزگار از مراكز و بلاد مهم جهان اسلام بوده است.(4)
استادان سمرقندي متعدد بوده اند كه برخي از آنان عبارت اند از : ابوجعفر بلخي، خليل بن احمد قاضي، (شيخ حنفيان و پيشواي حديث و فقه)، محمد بن فضل بلخي مفسر، و پدرش محمد بن ابراهيم سمرقندي كه از وي بسيار روايت مي كند.(5) از شاگردان سمرقندي به لقمان بن حكيم فرغاني، احمد بن محمد ابوسهل و ابومالك نعيم الخطيب مي توان اشاره نمود.(6)

احوال و آثار علمي سمرقندي
 

سمرقندي در فقه، تفسير، كلام و عقايد، ادبيات و علوم قرآني متخصص و صاحب نظر بوده و در فقه بر معاصران خود برتري داشته است. او به فقه حنفي اهتمام داشته و براي همين به بلخ سفر كرده است.(7) او در حوزه مطالعات قرآني، تفسير بحرالعلوم را تأليف كرد كه خود شاهد گوياي تبحر او در اين فن است. در كلام و عقايد زبردست و به مناظره علمي با صاحب نظران مشهور بود. با زبان و ادبيات پارسي و عربي نيك آشنا بود و اقوال حكيمان و فيلسوفان را مي دانست.(8) اطلاعات علمي گسترده و شخصيت چند وجهي سمرقندي منشاء آثار گونه گون و مؤلفات متعددي گرديده است كه از آن ميان در فقه، خزانة الفقه، عيون المسائل، مقدمه أبي ليث في الصلاة، النوازل في الفتاوي، تأسيس النظائر الفقهيه، المبسوط، فتاوي أبي الليث و...،(9) در تفسير و علوم قرآني، به تفسير سمرقندي، مشهور به بحرالعلوم(10) در عقايد و كلام، به رسالة في المعرفة و الايمان، أسرار الوحي، اصول الدين و...،(11) در زهد و اخلاق؛ به تنبيه الغافلين، بستان العارفين و...(12) مي توان اشاره كرد.

شيوه تنظيم و تأليف بحرالعلوم
 

سمرقندي، تفسير خود را با مقدمه كوتاهي آغاز مي كند و رواياتي مُسند را از پيامبر و صحابه در باب اهميت علم تفسير در مقدمه خود مي آورد و دانش پژوهان را به تأمل و تحقيق در قرآن دعوت مي كند. او اقدام به تفسير قرآن را تنها براي كساني مجاز مي شمارد كه توانايي و شرايط لازم را دارا باشند. از نظر وي، شرايط لازم براي تفسير قرآن دو چيز است: يكي ، «آگاهي از وجوه لغت» و ديگر، «علم به احوال و اسباب نزول»، از نظر او، چنان چه شخص اين شرايط را نداشته باشد، در مقام تفسير بايد صرفاً ناقل كلام مفسران داراي صلاحيت و صاحب نظران اين فن باشد؛ در غير اين صورت، به عرصه تفسير به رأي پاي نهاده كه سخت نكوهيده است.(13)
سرانجام، او در اين مقدمه، استدلال مي كند كه چون قرآن حجت و راهنماي انسان هاست و بدون آگاهي از تفيسر و تأويل آن، حجت بودنش عملاً تحقق نمي يابد. پس كوشش براي فهم قرآن و آگاهي از تفسير و تأويل آن واجب است.(14)
در تفسير هر سوره، ابتدا نام سوره و سپس عدد آيات آن را بيان مي دارد، آن گاه، مكي يا مدني بودن سوره را مشخص و اختلاف نظرها را در اين مبحث مطرح مي كند و آيات مكي در سوره هاي مدني و نيز عكس آن را معلوم مي دارد و گاه، به ذكر فضائل سوره ها مي پردازد كه اندك است.
پس از آن، به تفسير آيه ها مي پردازد. آيه ها را به بخش هاي مختلف تقسيم و هر بخش را جداگانه تفسير مي كند. در تفسير هر قسمت، به تبيين معناي واژگان و مفردات آيه مي پردازد و به اين امر بسيار توجه دارد و در سراسر كتاب به موارد محدودي به شعر شاعران عرب نيز توجه و استشهاد مي كند.
او براي تفسير در نهايت اختصار به تشريح عبارت هاي موجود در آيه ها مي پردازد و ذيل هر بخش، اقوال مختلفي را از صحابه و تابعان مي آورد و چون تفسير وي، تفسير روايي به شمار مي رود، در اكثر موارد، تفسير آيات را به همين نقل قول ها محدود و منحصر مي سازد و معمولاً براي اين اقوال سندي ذكر نمي كند.
سمرقندي، بيشتر به تبيين واژگان، شرح عبارت هاي موجود در آيات و توضيح و تفسير مفهوم كلي هر آيه توجه دارد و از تفصيل و توسعه دادن سخن پرهيز مي كند؛ اما از بيان وجوه اعراب و تبيين جنبه هاي نحوي و صرفي آيه ها غافل نمي ماند. به لحاظ اهميتي كه «مقوله نقل از اخبار وروايات» در تفسير وي دارد، به اسباب نزول آيه ها - كه چون ديگر متقدمان(15) در تفسير بحرالعلوم نيز بر نقل متكي است-(16) بسيار توجه مي كند. در مواردي نيز با قيد «قيل و يقال»، به سخناني اشاره مي كند كه به آن اعتماد ندارد يا اعتمادش اندك است. تخصص اين دانشمند در فقه و اخلاق به نحوي محسوس بر تفسيرش تأثير گذارده است.(17)
از مباحث ديگر مطرح در تفسير سمرقندي موضوع قراءات و وجوه اختلاف قرائت واژگان قرآن كريم است كه از ميان قراءات مختلف، بنابر دليل، يكي از وجوه قراءات را ترجيح مي دهد.
سمرقندي به مقوله «تناسب آيات و سُوَر» و «تناسب آغاز و انجام سوره ها» نمي پردازد و اين مهم در تفسير وي جايگاهي ندارد. به مباحث عقلاني و كلامي، علي رغم تبحر و نگاشتن كتاب هايي در علم كلام، كم توجه نموده است، لكن به مباحث فقهي در حد ضرورت پرداخته است. حاصل كلام، آن كه اين تفسير چون از تفاسير متوسط و روايي است كه در آن تفسير به روايت با تفسير به درايت در آميخته است. لكن چون جنبه نقلي آن بر جنبه عقلي مي چرخد، جزء تفاسير نقلي طبه بندي مي شود(18) كه در قرن چهارم تأليف شده و همان ويژگي هاي مؤلفان اين قرن را داراست.

روش تفسيري سمرقندي در بحرالعلوم
 

سمرقندي در بحرالعلوم، به شكل فراگير، از «روش تفسير به مأثور» بهره مي گيرد و در كنار آن، از تفسير اجتهادي و عقلي غفلت نمي ورزد. از اين رو، تفسير او جمع بين تفسير بالروايه و تفسير بالدرايه است، لكن جنبه روايي و اثري آن بر جنبه عقلي غالب است به همين جهت، اين تفسير از تفاسير مأثور است.(19)
جريان تفسير نقلي، نخستين و كهن ترين شيوه تفسير نگاري است. در اين شيوه، آيات قرآن بر اساس ظواهر آيات ديگر، اقوال پيامبر، صحابيان و تابعان تفسير مي شوند. مفسران، هيچ گاه از نقل در تفسير خود را بي نياز نديده اند؛ به طوري كه حتي مفسراني كه در بحث هاي عقلي و كلامي يا عرفاني وارد شده اند، از تفسير به مأثور غفلت نورزيده اند.
جنبه اثري تفسير سمرقندي شامل اين موارد است:
1. تفسير قرآن به قرآن، 2. تفسير قرآن به كلام پيامبر 3. تفسير قرآن به اقوال صحابه و تابعان كه در ادامه مقاله نمونه هايي از هريك خواهد آمد.

جايگاه نقل در تفسير بحرالعلوم
 

چنان كه اشاره شد، توجه به نقل و بهره گيري از روايات و احاديث پيامبر، صحابه و تابعان در تفسير سمرقندي جايگاه ويژه اي دارد و در بررسي و تبيين آيه ها، احاديث و روايات شأن نزول ها و اسباب النزول مهم ترين بخش تفسير او را تشكيل مي دهند.
ابوليث سمرقندي در عرضه روايات، دقيق و چندان محتاط نيست. در پاره اي موارد مشاهده مي كنيم كه روايات سست و بي پايه را بي هيچ تحليل و نقدي در تفسير خود مي آورد. در بعضي موارد هم با ذكر اقوال مختلف و سكوت در مقابل آنها، در واقع بر آن اقوام مهر تأييد مي زند و آنها را مي پذيرد. او در بخش هاي مختلف تفسير خود - چون شيفته استناد جستن به اخبار و اقوال و روايات است - به رواياتي استناد مي كند كه غير قابل قبول است و بيشترين جلوه اين بي دقتي در قصص انبياست كه نتيجه آن، ورود اسرائيليات در تفسير وي است(20) كه بدون هيچ نقد و توضيحي آنها را روايت مي كند.(21) در مواردي هم - كه نسبت به كل مجموعه اندك است - بدون ذكر اقوال و روايات، صرفاً ديدگاه خويش را بيان مي دارد كه اين امر در آيات الاحكام و جنبه هاي فقهي تفسير او بيشتر نمود دارد. ذهبي درباره شيوه سمرقندي و جايگاه نقل در تفسير وي مي نويسد:
ابوليث با نقل روايات سلف، قرآن را تفسير مي كند. او از صحابه، تابعان و ديگران در تفسيرش روايت مي كند، لكن بدون ذكر سند و در شماري از روايات سند را مي آورد كه البته اين امر اندك و نادر است. او پس از ذكر اقوال و روايات، به جز در موارد معدودي، به ارزيابي و رد و ترجيح در ميان آنها نمي پردازد. او تا حدي به قراءات و گاهي هم به لغت توجه نشان مي دهد و چنانچه آياتي بيابد كه در تبيين آيه هاي ديگر به كار آيند از روش تفسير قرآن به قرآن بهره مي گيرد.(22)
سمرقندي در مقدمه كتاب بستان العارفين سبب ملتزم نبودن خود به ذكر سند روايات را تسهيل امر بر خوانندگان اعلام داشته (23) كه البته عذري ناموجه است. او گاه از اشخاص ضعيف بدون نقد و ارزيابي روايت مي كند.(24) چنان كه گذشت، تفسير بحرالعلوم از قصص و اخبار اسراييلي خالي نيست.(25) و سمرقندي اين اخبار را از مفسران سلف روايت مي كند. او به خصوص از عكرمه، ضحاك، وهب بن منبّه، كلبي و مقاتل - كه ضعيف دانسته شده اند - بسيار روايت مي كند.(26) منابع سمرقندي در نقل اسراييليات متعدد و متنوع است. او تورات را در اختيار داشته و خود مستقيماً به آن مراجعه مي كرده.(27) و با اهل تورات نيز ديدار داشته است.(28)

انواع تفسير نقلي در بحرالعلوم
 

1. تفسير قرآن به قرآن
 

قرآن كريم خود بيانگر خويش است. بنابراين، تبيين اجمال، تقييد اطلاق و تخصيص عمومات قرآن كريم را در بسياري از موارد از خود قرآن بايد جست كه به عنوان نخستين و مهم ترين مصدر دين و «تبيانا لكل شيء»(29) بيانگر خويش است و به تبيين و تفسير خود مي پردازد.(30) بهره گيري يك مفسر از اين قابليت قرآن از محكم ترين و دقيق ترين شيوه هاي تفسيري است و اين نوع در بحرالعلوم فراوان يافت مي شود كه براي نمونه به دو مورد اشاره مي گردد:
1. ذيل آيه اول سوره حمد، به پنج آيه در پنج سوره استناد جسته است تا سخني را كه از ابن عباس درباره تفسير آيه نخست سوره حمد نقل نموده با دليل قرآني، مستدل و ثابت نمايد.(31)
2. ذيل آيه 7 سوره فاتحه نخست، به اتفاق نظر مفسران اشاره مي كند كه مراد از «المغضوب عليهم» يهود و از «الضالين» نصاراست. سپس در تأييد آن مي نويسد كه اين تفسير از استدلال به يك خبر و از آيات ديگر قرآن فهميده مي شود كه در آنها خداوند در بيان سرگذشت يهود مي فرمايد:
«فباءوا بغضب علي غضب».(32)
پس به خشمي بر خشم ديگر گرفتار آمدند.
و درباره نصارا مي فرمايد:
«قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيراً وضلوا عن سواء السبيل».(33)
پس از اين گمراه شدند و بسياري را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند.

2. تفسير قرآن به كلام پيامبر(ص)
 

چنان كه خود قرآن مي فرمايد،(34) پيامبر نه تنها وظيفه ابلاغ قرآن را بر عهده دارد، بلكه موظف به بيان و تفسير آن نيز هست. در واقع، پيامبر به عنوان مهم ترين مصدر و منبع تفسيري براي صحابه بودند.(35) البته حضرت متناسب با فهم جامعه بسيط آن زمان و در حد نيازهاي عمومي و پرسش هاي مردم قرآن را تفسير مي كردند.(36) در اين دوران، تفسير قرآن در حد سؤال از معاني ظواهر آيات يا تفصيلات نعمت هاي بهشتي و عذاب هاي دوزخي يا تفصيلات ارث و نكاح و طلاق و طهارت و مانند اينهاست. آنچه از ابن عباس و ديگر مفسران صدر اسلام [از پيامبر] نقل شده، غالباً در همين سطح است. برخوردهاي بنيادين و تعمق در آيات، از نظر كلامي، عرفاني و فلسفي بعدها رخ داده است.(37) در تفسير بحرالعلوم در موارد عديده، كلام پيامبر براي تبيين و تفسير آيات قرآن كريم مورد توجه و استفاده قرار گرفته است كه نمونه هايي از آن را در ذيل آيه 7 سوره فاتحه، آيه 31 سوره اسراء، آيه 6 سوره مريم و ... مي توان مشاهده كرد.

3. تفسير قرآن به كلام صحابه، تابعان و ديگران
 

سخنان و روايات صحابه،(38) تابعان(39) و ديگر صاحب نظران از مهم ترين مصادر تفسيري سمرقندي در بحرالعلوم است و اين گونه سخنان، در تفسير وي فراوان يافت مي شود؛ به طوري كه در سراسر آن پراكنده است.(40) سخناني را كه به صحابي منتهي مي شود، «حديث موقوف» نامند(41) پس از پيامبر جمعي از صحابه به تفسير اشتغال داشتند و روش شان در تفسير اين بود كه گاهي آنچه از پيامبر(ص) در معاني آيات قرآني شنيده بودند، در شكل روايت مسند نقل مي كردند. اين احاديث از اول تا آخر قرآن جمعاً دويست و چهل و چند حديث است كه سند بسياري از آنها ضعيف و متن برخي از آنها منكر است و گاهي تفسير آيات را در صورت اظهار نظر، بدون اين كه به پيامبر اكرم اسناد دهند القاء مي كردند(42) اين ديدگاه، خواه قبول افتد يا مقبول واقع نگردد، يك چيز مسلم است كه در رويكرد به اخبار و روايات، نقد و تمحيص و جانب احتياط را نبايد فرو گذارد. شمار صحابياني كه ابوليث سمرقندي از آنان روايت و نقل قول نموده و قابل توجه اند كه مهم ترين نام ها عبارت اند از: علي (ع)، ابوبكر، عمر، ابن عباس، أبي بن كعب، ابن مسعود، جابر، عبدالله بن زبير و...
تابعاني كه سمرقندي در تفسير خود از آنان نقل مي كند نيز پرشمارند. سخناني را كه به تابعي منتهي مي شود، «حديث مقطوع» نامند.(43) «طريقه تابعان در تفسير اين بود كه تفسير آيات را گاهي در شكل روايت از پيامبر اكرم(ص) يا صحابه نقل مي كردند و گاهي معناي آيه را، بدون اين كه به كسي اسناد دهند، در صورت اظهار نظر ايراد مي كردند و متأخران مفسران با اين اقوال نيز معامله روايات نبوي نموده اند.(44) برخي از مهم ترين ها كه از بزرگان تابعان به حساب مي آيند، بدين قرارند: مجاهد، حسن، عكرمه، وهب، سدّي و... از صاحب نظران ديگري نيز كه در دوره پس از تابعان قرار مي گيرند، سمرقندي، كمابيش، به تصريح يا بدون آن كه صراحتاً از آنان نام ببرد، در تفسير خود نقل مي كند و از كلام و نظرشان بهره مي گيرد.
در تفسير ابوليث، تعبيرهايي چون «قال بعضهم كذا» - كه مقصود از آن معلوم نيست فراوان ديده مي شود كه محتمل است مراد كساني به جز صحابه و تابعان باشند. در هر صورت، استفاده از اين شيوه از شفافيت فضاي بحث مي كاهد و به نوبه خود نقطه ضعفي محسوب مي گردد.(45)
سمرقندي با تعابير مختلفي از اقوال صحابه، تابعان و ديگران بهره مي گيرد؛ تعابيري همچون «هكذا سمعت»، «ذكرعن...»، «قيل أيضاً»، «قد فسره بعضهم»، «روي عن ...» و...(46)
چون ابوليث به كثرت نقل از ديگران بسيار علاقه دارد، در موارد متعدد، اقوال بسياري را به دنبال هم ذيل آيات رديف مي كند؛ براي نمونه، در تفسير «بسم الله الرحمان الرحيم» در كمتر از يك صفحه از تفسير خود، ده بار نقل قول كرده است(47) كه اين گرايش با توجه به كثرت روايات مجعول، سخنان بي پايه و اسرائيليات، نوعي خطر كردن است و از لغزشگاه هاي سمرقندي در تفسير به شمار مي رود كه پيش از اين به آن اشاره شد. نمونه اي از اين شيوه را ذيل آيه 30 سوره بقره: «واذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه» مي توان ملاحظه كرد كه ابوليث در تفسير و تبيين آيه به شكل گسترده اي از «روايات و سخنان متقدمان» استفاده نموده است(48) كه هيچ يك از آن سخنان از پيامبر نيست و حداكثر سخناني از صحابه، تابعان و ديگران است. در تفسير سمرقندي، روايات و اقوال، اغلب مسند نيستند و معمولاً به شكل مرسل نقل مي شوند. ابوليث بنابر شيوه معمول در تفسيرش، درباره اقوال و اخباري كه مي آورد به بررسي، سنجش، نقد ورد و قبول نمي پردازد و صرفاً به نقل، توجه و اكتفا مي نمايد.(49)

مباحث لغوي در تفسير بحرالعلوم
 

آشنايي با زباني عربي از مهم ترين مقدمات تفسير است و مفسر قرآن بايد زبان شناس باشد و ساختار و معناي واژگان را خوب بداند و به عبارت ديگر، «فقه اللغه» را نيك بشناسد. علت اين امر، يكي آن است كه قرآن به زبان عربي است: «انا انزلنا قرآنا عربياً»؛ ما آن را قرآني عربي نازل كرديم»(50) و ديگر آن كه زبان عربي، مانند زبان هاي ديگر، از نظر ساختار و معنا، ظرايف و زوايايي دارد كه با استناد به منابع كهن لغت بايد دريافته شود. درميان طبقات مفسران طبقه ششم، مفسراني هستند كه پس از پيدايش علوم مختلف و نضيح آنها در اسلام بوجود آمدند و متخصصان هر علم از راه فن مخصوص خود به تفسير پرداختند، نحوي از راه نحو مانند زجاج و واحدي و ابي حيان كه از راه اعراب و بياني از راه بلاغت و فصاحت آيات بحث نموده اند.(51)
منهج لغوي در تفسير در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم شكل گرفت، زيرا در اين زمان علم نحو و ساختار شناسي واژگان (صرف) نضج يافته بود و علم تفسير كه به عنوان دانشي بشري در هر زمان از معارف و علوم روزگار خود تأثير مي پذيرد و فربه تر مي گردد، از تحولات علوم زباني و ادبي عربي متأثر مي شد و رنگ و بوي آن را پيدا مي كرد؛ به گونه اي كه برخي مفسران، قرآن را فقط از اين زوايه تفسير مي كردند و تفاسيرشان با غلبه يافتن جنبه زباني، منحصراً تفسير لغوي و نحوي بود. ابوعبيده معمر بن مثني مؤلف مجاز القرآن و دانشمنداني چون زجاج و فرّاء از آن شمارند.(52)
تفاسير دوره هاي بعد، از مباحث لغوي خالي نيست و هر مفسري در حد ضرورت يا نيازي كه احساس مي كرده، به اين گونه مباحث پرداخته است، لكن هم پايه مفسران متقدم، هم خود را به اين امر مصروف نداشته اند.
بررسي تفسير بحرالعلوم نشان مي د هد كه ابوليث براي لغت و نقش آن در فهم و تفسير قرآن، اهميت ويژه اي قايل بوده است؛ به طوري كه در مقدمه تفسير خود، يكي از شروط مفسر را براي ورود به عرصه خطير تفسير قرآن، دانا بودن او به وجود لغت دانسته است.(53) او در تفسير خود مكرراً به بيان معناي واژگان قرآن مي پردازد و با استناد به كلام دانشمندان اين فن همچون ابن قتيبه، زجاج، خليل و اصمعي به توضيح كلمات قرآن اهتمام مي ورزد، بويژه از ابن قتيبه (قتيبي) - كه تفسيري در غريب القرآن نگاشته است-(54) بسيار نقل مي كند.(55)
او براي تبيين معناي الفاظ قرآن در يك آيه، گاهي از خود قرآن (ديگر آيه ها) نيز مدد مي گيرد(56) و گاهي نيز به شيوه اهل تصوف در تفاسير ذوقي و عرفاني، در بيان معناي واژه ها، شرحي ذوقي عرضه مي دارد.(57)
مباحث دانش ساختار شناسي كلمات (علم صرف) مانند اوزان كلمه و مشتقات آن و نيز مسائل نحوي بدون شرح و بسط طولاني در جاي جاي اين تفسير به چشم مي خورد.
مبحث واژگان معرّب، يعني كلماتي كه داراي اصل غير عربي هستند و از زبان هاي ديگر به زبان عربي آمده اند و رنگ و بوي اين زبان را يافته و جزيي از آن شده اند.(58) از مباحث علم لغت شناسي در زبان عربي و يكي از مباحث علوم قرآني است.(59) سمرقندي در مواردي، به اختصار درباره واژگان معرب در قرآن سخن گفته و به مباحث آن پرداخته است؛ براي نمونه ذيل آيه «يا ايها الذين امنوا لاتقولوا راعنا...»(60) در تبيين كلمه «راعنا» نخست به غير عربي بودن اصل كلمه اشاره كرده و اصل آن را عبري دانسته است. سپس به تحليل واژه و بيان معناي آن در زبان قوم يهود (زبان عبري) پرداخته و براي اين مقصود از سخنان صاحب نظران نيز بهره گرفته است.(61)
بسياري از مفسران درباره تعبير «راعنا» مشابه ديدگاهي را - كه ابوليث در تفسيرش عرضه داشته است - مطرح نموده اند.(62) نمونه ديگر، درباره كلمه «اليم»(63) است. سمرقندي درباره اصل غير عربي آن مي نويسد:
يَم در زبان عبراني به معناي درياست.(64)
در هفت مورد ديگر - كه واژه «يَمّ» در قرآن كريم آمده - ابوليث، بدون اشاره به معرب بودن واژه، صرفاً به معناي آن اشاره نموده است.(65)
نمونه ديگر، در تفسير آيه «انه ظن ان لن يحور»(66) است كه كلمه «يحور» را واژه اي حبشي دانسته و در اين باره به سخن عكرمه، از تابعان مفسر، كه از ابن عباس تفسيري روايت نموده (67)، استناد جسته است.(68)
آخرين نمونه در باره واژه «سجيل»(69) است كه درباره اصل فارسي و غير عربي آن از مجاهد چنين نقل كرده است: «سجيل بالفارسيه: سنج و جل (سنگ وگل)» و مضمون مشابهي را از ابن عباس نيز روايت كرده(70) و خود نيز در باره «سجيل» نوشته است:
قال بالفارسيه سنگ و گل، يعني حجاره و طين.(71)

استشهاد به شواهد شعري
 

سمرقندي در تفسير خود، براي توضيح و تبيين و تفسير واژه ها، تأييد و تثبيت پاره اي اقوال، تقرير و تحكيم بعضي قراءات و تقويت برخي وجوه نحوي، شواهدي از شعر عرب را اندك شمار، لكن با ظرافت و زيبايي به استخدام در آورده است.(72) از موارد بالا به دو نمونه مي پردازيم:
1. ابن عباس و برخي ديگر از صاحب نظران معتقدند كه «حروف مقطعه فواتح سوره ها، معنادار و نماينده يك عبارت هستند»(73) سمرقندي ذيل«الم»(74) نظر آنان كه «الم« را به معناي «اناالله اعلم» دانسته اند، تأييد مي كند و به اين امر توجه مي دهد كه عرب ها گاه حرفي را در جاي كلمه اي به كار مي برند و در اثبات آن، به بيت منسوب به وليد بن عقبه (قلت لها قفي لنا قالت قاف...) استناد مي جويد كه در آن حرفي در جاي عبارتي آمده، يعني «قاف» به معناي «قد وقفت» و به جاي آن استعمال شده است.(75)
2. ذيل آيه «يا جبال اوبي معه و الطير»؛ اي كوه ها، و اي پرندگان، با او هم صدا شويد! به بيان وجه نحوي آيه مي پردازد و مي نويسد كه هر گاه در پي حرف ندا دو اسم در آيد، اسم اول بدون الف و لام و اسم دوم با الف و لام مي آيد و در اسم دوم رفع و نصب جايز لكن نصب بيشتر است(76) و سپس در تأييد سخن خود به بيت زير استشهاد مي كند:
الا يازيد و الضحاك سيرافقد جاوزتما خمرالطريق،(77)
هان! اي زيد! و اي ضحاك! روان شويد كه از درختزار انبوه راه گذشته ايد.

دانش قراءات در تفسير بحرالعلوم
 

قراءات يكي از دانش هاي علوم قرآني است(78) كه در تفسير بحرالعلوم به شكل گسترده اي مطرح شده است. سمرقندي به نقل از بزرگان اين فن معمولاً دو يا چند وجه را در قرائت كلمه اي از يك آيه بيان مي دارد و سپس به توجيه لفظي يا معناي وجوه مزبور مي پردازد و اغلب نيز آن وجوه را مورد تأييد قرار مي دهد و مي پذيرد و چنان كه شيوه او در سراسر تفسير است - به نقد، ارزيابي، رد و ترجيح اقوال نمي پردازد؛ با اين وجود او به دلايل هر قرائت به شكل دقيق و علمي مي پردازد و گاه يك قرائت را بر قراءات ديگر ترجيح مي دهد و در بيان دليل ترجيح معمولاً به يكي از دلايل صرفي، نحوي، بلاغي و... استناد مي جويد. او نه تنها از قراء سبعه، كه از ساير قراء و حتي از قرائت هاي شاذّ نيز در تفسير خود مي آورد كه نشانگر گستره آگاهي او در اين دانش است.(79)
نمونه شيوه سمرقندي در مبحث قراءات بدين قرار است:
1. ذيل آيه 16 سوره ملك دو قرائت را بر شمارد و سپس هردو قرائت را با اين توضيح كه مفهوم هر دويكي است، مورد تأييد قرار مي دهد.(80) پس از آن، قرائت سومي را نقل مي كند كه با دو قرائت پيش گفته اختلاف، بلكه مخالفت دارد؛ بدون آن كه درباره آن نفياً يا اثباتاً سخن گويد.(81)
2. از كلمه «لَيُزلقونك» در آيه 51 سوره، به نقل از نافع و ديگران دو قرائت مختلف (مجرد و مزيد) به دست مي دهد و سپس در توجيه دو قرائت توضيح مي دهد كه علي رغم اختلاف ساختار صرفي كلمه در دو قرائت، مفهوم آن در هر دو يكي است.(82)

اسباب نزول در تفسير بحرالعلوم
 

مبحث اسباب نزول يكي از مباحث علوم قرآني است(83) كه مفسر قرآن را از شناخت آن گريزي نيست و روند صحيح و هماهنگ با واقع در تفسير قرآن و شناخت درست مفاهيم آن، بدون اطلاع از اسباب نزول ميسر نيست.(84) اسباب نزول از مهم ترين دانش هايي است كه پيوند متن قرآن با واقعيت و ديالكتيك آن دو با يكدگير را نشان مي دهد،(85) قرآن پژوهان متأخر براي فهم سبب نزول به جز توجه و استناد به روايات راه هاي ديگر را پيشنهاد مي نمايند.(86) لكن پيشينيان تنها راه فهم سبب نزول را روي آوردن به روايات مي دانستند.(87)
عرصه نقل همواره عرصه اي خطر خيز و لغزش آفرين است، لذا نمي توان و نبايد بدون برسي دقيق، هر سبب نزولي را - كه نقل شده است - پذيرفت و به آن اعتماد كرد؛ زيرا «شناخت قطعي و يقين سبب نزول بسياري از آيات قرآن همواره امر آسان و سهل الوصولي نيست. گاه روايات مختلفي را مي يابيم كه هر يك سببي متفاوت براي نزول آيه اي خاص بيان مي كنند.(88)
از آنجا كه بحرالعلوم تفسيري روايي است، روايات اسباب نزول در آن جايگاه ويژه اي دارد، لكن - چنان كه به تكرار بيان شد - چون شيوه معمول سمرقندي نقل اقوال و روايات بدون نقد و ارزيابي و رد و ترجيح در ميان آنهاست،(89) بدون ترديد، از آفات اين شيوه مصون نمانده است؛ آن چنان كه گاه سبب نزولي را بيان مي دارد كه با سيره پيامبر(ص) ، موازين عقلي و واقعيات تاريخي در تضاد آشكار است.(90)
يكي از عرصه هاي مرتبط با مبحث اسباب نزول، بيان شأن و تعيين مصداق براي ضمير يا اسم مبهمي است كه در يك آيه آمده است، امري كه سمرقندي، كمابيش، در تفسير خود به آن توجه كرده است.(91)

اهل بيت در تفسير بحرالعلوم
 

نگرش سمرقندي در اين موضوع از شاخصه هاي نگاه بي طرفانه و علمي به زحمت برخوردار است. او ذيل آيه هاي ناظر به اهل بيت (ع)، روايت هايي مي آورد كه بيانگر سبب نزولي براي آيه يا تفسير و تأويلي در باره آن است، لكن از سنجش و نقد روايات غالباً چشم مي پوشد و به نقل صرف بسنده مي كند. او در مواردي، روايات سبب نزولي را - كه بيانگر مقام رفيع عترت نبوي است - نمي بيند يا ناديده مي انگارد و گاهي نيز به جاي اهل بيت روايات و سبب نزول هايي را در بيان فضيلت و تكريم كسان ديگري روايت مي كند (92) با اين وجود، ذيل شماري از آيه ها، حكايت ها يا سبب نزول هايي را ذكر مي كند كه بيانگر فضيلت اهل بيت است و معمولاً از طريق شيعه و در مواردي از طريق غير شيعه نيز نقل شده است؛ (93) براي نمونه، سمرقندي در يك مورد سبب نزولي را ذكر مي كند كه متضمن فضيلت عترت و برتري علي (ع) بر ديگران است، لكن سمرقندي براي فرار از پذيرش اين امر، ضمن پذيرش سبب نزول مذكور، به تحليل و توجيه خنده آوري دست مي زند و به مغالطه روي مي آورد؛(94) ماجرا به ابلاغ آيه هاي نخست سوره برائت (توبه) در اعلام بيزاري از مشركان مربوط است كه پيامبر(ص) در آغاز، ابوبكر را با ده آيه به اين مأموريت فرستاد و بدو فرمان داد آيه ها را بر مكيان بخواند، اما اندكي بعد، علي (ع) را مأمور و روانه ساخت و از او خواست كه خود را به ابوبكر برساند و آيات را از او بگيرد و خود بر مكيان تلاوت كند.(95)
سمرقندي در توجيه اين تغيير رأي پيامبر ، با تعبير «قالوا؛ گفته اند»، به نقل از منابع ناشناسي ادعا مي كند كه علت تعيين علي (ع) براي اين مأموريت، نارسا و ضعيف بودن تارهاي صوتي ابوبکر و رسا و پر طنين بودن صداي علي (ع) بوده است و پيامبر(ص) او را تعيين كرد تا همگان صدايش را بشنوند.(96)
نمونه دوم، آن است كه برخي از دانشمندان اهل سنت در دفاع از نظريه ورود همسران پيامبر در محدوده آيه تطهير(97) به توجيه اختلاف ضمائر به كار رفته در آيه از لحاظ مذكر و مؤنث بودن روي آورده و لفظ «اهل البيت» را لفظي عام و فراگير دانسته اند(98) كه از جمله آن مفسران مي توان از سمرقندي نام برد.(99)

نتيجه
 

در تفسير بحرالعلوم توجه به ادبيات و لغت نمود بارزي دارد. با آن كه مفسر رويكرد عقلي - اجتهادي به آيات را فراموش نكرده است ولي در روش خود كه شيوه تفسير به مأثور است چندان به عقل و اجتهاد بها نمي دهد و غالباً از بيان و ارزيابي سند روايات و بررسي و نقد محتواي اخبار و اقوال غفلت مي كند. فرجام سخن اين كه گرايش هاي مذهبي، فقهي و كلامي سمرقندي به طور طبيعي او را به سوي برداشت هاي خاصي از آيات سوق داده كه بي ترديد قابل نقد و مناقشه است.

پی نوشت ها :
 

*کارشناس علوم قرآن و حديث.
** استاديار دانشگاه فردوسي.
*** دانشيار دانشگاه مازندران.
1. اكمال الكمال، ج2، ص270؛ هدية العارفين، ج2، ص490؛ المفسرون، ص173، كشف الظنون، ج1، ص243؛ مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص6.
2. مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص6.
3. همان، ص6-7.
4. المفسرون، ص174؛ مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص7.
5. المفسرون، ص174، مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص 9-10.
6. مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص10-11.
7. المفسرون، ص173.
8. همان.
9. كشف الظنون، ج1، ص703، ج2، ص120؛ مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص10-11.
10. مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص10-11.
11. همان.
12. همان؛ هدية العارفين، ج2، ص490.
13. تفسيرالتفسير السمرقندي، ج1، ص72-73.
14. همان.
15. الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص11-115.
16. تفسير السمرقندي، ج3، ص421، 427، 459، 506، 523، 525.
17. همان، ج2، ص436-438.
18. التفسير و المفسرون، ج1، ص226.
19. المفسرون، ص175.
20. تفسير السمرقندي، ج1، ص111-112، 141، 534، ج3، ص398-399.
21. المفسرون، ص167؛ متاهل العرفان في علوم القرآن، ج2، ص29؛ مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص54-55.
22. التفسير و المفسرون، ج1، ص225-226.
23. المفسرون، ص176.
24. همان؛ مناهل العرفان في علوم القرآن، ج2، ص29.
25. التفسير السمرقندي، ج1، ص226.
26. تفسير السمرقندي، ج1، ص56.
27. همان، ج1، ص56، ج2، ص135.
28. همان.
29. سوره نحل، آيه 89.
30. التفسير و المفسرون، ج1، ص44-35.
31. تفسير السمرقندي، ج1، ص80-78.
32. سوره بقره، آيه 9.
33. سوره مائده، آيه 77.
34. «بالبينات و الزبر و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون» (سوره نحل، آيه 44).
35. التفسير و الفمسرون، ج1، ص45-57؛ آفاق تفسير، ص24.
36. همان، ص53-54.
37. هرمنوتيك؛ كتاب و سنت، ص97.
38. بسياري از اهل سنت، اقوال صحابه را مانند سنت پيامبر(ص) مي دانند و براي آن حجيت ذاتي قايل هستند از آنجا كه ابوليث تفسير السمرقندي از فقيهان و عالمان مذهب حنفي است، در چارچوب انديشه و باورهاي اهل سنت، ملاكات خاصّ خود را دارد كه طبق آن هرگاه تفسير آيه اي از طريق عرضه آن به ساير آيه ها و يا سنت نبوي ميسرنشد، مفسر به اقوال صحابه مراجعه مي كند كه چون با پيامبر معاصر و شاهد و ناظر وحي بوده اند، داناترين مردم به قرآن محسوب مي گردند (فتح الباري، ج1، ص437؛ إرواء الغليل، ج3، ص41؛ المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص358؛ التفسير و المفسرون، ج1، ص57-61؛ مقدمه بر تفسير بحرالعلوم، ص53؛ تحفة الاحوذي في شرح صحيح الترمذي، ج3، ص431).
39. قدماي مفسران به اين دو طبقه اطلاق مي شود (قرآن در اسلام، ص67).
40. تفسير السمرقندي، ج1، ص75-77، 196، 363، 445؛ ج2، ص138؛ ج3، ص195، 388، 361، 475، 491، 508، 518.
41. منهج النقد في علوم الحديث، ص 326.
42. قرآن در اسلام، ص64.
43. همان، ص327.
44. همان، ص66-67.
45. التفسير و المفسرون، ج1، ص226؛ تفسير السمرقندي، ج1، ص76.
46. تفسير السمرقندي، ج1، ص77-76.
47. همان.
48. همان، ص107-108.
49. همان، ج2، ص505، 510، 519، 525، 529، 534؛ ج3، ص 466-467.
50. سوره يوسف، آيه 2.
51. قرآن در اسلام، ص69.
52. تفسير و مفسران، ج2، ص308، 323، 325، 329-331.
53. تفسير السمرقندي، ج1، ص73-71.
54. معجم المطبوعات العربية و المعربة، ج1، ص211؛ الاعلام، ج4، ص137؛ معجم المؤلفين، ج6، ص150.
55. تفسير السمرقندي، ج1، ص358.
56. همان، ج3، ص472.
57. همان، ص495.
58. ر. ك: واژه هاي دخيل در قرآن مجيد، ص57-95 مقدمه مؤلف و ص 5-29 مقدمه مترجم.
59. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص287؛ الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص427.
60. سوره بقره، آيه 104.
61. تفسير السمرقندي، ج1، ص358، 145.
62. جوامع الجامع، ج1، ص75؛ مجمع البيان، ج1، ص336؛ جامع البيان، ج1، ص657؛ تفسير الصافي، ج1، ص178؛ تفسير الجلالين، الاتقان في علوم القرآن، ص22؛ اسباب النزول، ص21.
63. سوره اعراف، آيه 136.
64. تفسير السمرقندي، ج1، ص565.
65. همان، ج2، ص518، 509، 350، 353، 340، 3، ص279.
66. سوره انشقاق، آيه 14.
67. هدية العارفين، ج1، ص666؛ كشف الظنون، ج1، ص453.
68. تفسير السمرقندي، ج3، ص461.
69. سوره هود، آيه 82؛ سوره فيل، آيه 4.
70. همان، ج2، ص138.
71. همان، ج3، ص515.
72. تفسير السمرقندي، ج1، ص89، 536؛ ج2، ص13، 194، 363-364، 395، 399؛ ج3، ص105-106، 293.
73. الدرّالمنثور، ج1، ص22؛ مجمع البيان، ج1، ص75؛ الجامع لاحكام القرآن، ج1، ص155.
74. سوره بقره، آيه 1.
75. تفسير السمرقندي، ج1، ص86-87.
76. همان، ج3، ص67.
77. همان.
78. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص339؛ الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص236.
79. تفسير السمرقندي، ج2، ص483؛ ج3، ص391، 396، 402، 445، 459، 461، 466، 497.
80. همان، ج3، ص388.
81. همان.
82. همان، ص396.
83. مناهل العرفان في علوم القرآن، ص99-130؛ البرهان في علوم القرآن، ج1، ص22؛ الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص92-109.
84. اسباب النزول، ص74.
85. معناي متن، ص197.
86. همان، ص202.
87. الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص114-115.
88. معناي متن، ص197.
89. براي نمونه ر. ك: ج3، ص503، 506، 523، 525.
90. تفسير السمرقندي، ج3، ص3-4.
91. همان، ص427، 421.
92. تفسير السمرقندي، ج1، ص196، 197، 363، 364، 415، 445، 449؛ ج2، ص119-120، 359، 485.
93. همان، ج1، ص274، 445؛ ج2، ص15.
94. همان، ج2، ص33.
95. همان؛ جوامع الجامع، ج2، ص45؛ تفسير الصافي، ج2، ص319-321.
96. تفسير السمرقندي، ج2، ص33.
97. سوره احزاب، آيه 33.
98. احكام القرآن، ج3، ص214؛ البرهان في علوم القرآن، ج2، ص197؛ الدرالمنثور، ج5، ص198؛ الجامع لاحكام القرآن، ج14. ص183.
99. تفسير السمرقندي، ج3، ص50.
 

منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50